ابتدایی که بودم همیشه سرم رو با ماشین صفر میزدن،
یادمه یکی از بزرگترین هدفای زندگیم این بود که زودتر بزرگ بشم و بذارم موهام بلند شه !
الان هم که خیر سرم بزرگ شدم دست طبیعت داره کچلم میکنه !
سواد داری ؟ نچ نچ !
بی سوادی ؟ نچ نچ !
و بدین شکل بود که از بچگی با سرگردانی و اسکل بازی بزرگ شدیم …
هر وقت دره این یخچال لامصب رو باز میکنیم خالیه ها،
حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک تو یخچال جا بدیم
باید یک ساعت پازل حل کنیم با محتویات، تا بتونیم جاش بدیم …
یادش بخیر ما بچه بودبم دمپایی کهنه میدادیم جوجه رنگی میگرفتیم ،
الان کفش نو بدیم تخم مرغم نمیدن !
اگه دقت کنید توی هر جنگ و درگیری همه دلشون به حال
“زنان و کودکانی که در بین کشته شده ها دیده میشوند” میسوزه ،
آیا مردا آدم نیستن ؟!
نمیدونم چرا ولی وقتی گوشی موبایلم میفته حس میکنم یه نوزاد رو انداختم زمین …
گوشیم از بس زنگ نخورده قاطی کرده بدبخت !
همینجوری نشستیم یه دفعه خود به خود صفحش روشن میشه ولی هیچ اتفاقی نمیفته !
فکر کنم قولنج مولنج میشکونه واسه خودش !
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯿﺎ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ …
ﺩﺍﺭﻥ ﯾﻪ ﺟﺮﯾﺎﻧﯿﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺟﻠﻮﯾﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻦ ،
ﺟﺎﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺴﺎﻓﺮِ ﻣﯿﮕﻪ : “ﺁقا ﻣﺮﺳﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻢ”
یکی نیست به اینا بگه چرا با احساسات مردم بازی می کنید !
+لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا..
-حاضر
+ادسن آرانتس دنا سمنتو…
-حاضر
+مانوئل فرانسیسکو دوس سانتوز…
+مانوئل فرانسیسکو دوس سانتوز…؟!!
-آقا مانوئل فرانسیسکو دوس سانتوز نیومده غایبه...
+آنتونیو دی اولیورا فیلهو
-حاضر
+رونالدو ده آسیس موریرا
-حاضر
….
خوب لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا پاشو بیاد درس جواب بده...دیریریرینگ زنگ خورد !