رفتم عکس ۳*۴ گرفتم خانومه انقد با فوتوشاپ بهش ور رفت
که الان نیم ساعته نشستم به عکسه نگا میکنم تا به جا بیارمش !
دیشب مهمون داشتیم ، زنگ آیفون “اف اف” رو زدن …
بابام به خواهرزاده ام میگه بدو ببین کیه …
میگه ولش کن تک زنگ بود !!!
دارم میرم مسافرت با مامانم خداحافظی کردم بهش میگم آب نمیریزی پشت سرم ؟
میگه حالا برو من سیفون رو برات میکشم !!!
من
مامانم
کل خانواده
بابام : ایول بزن قدش …
داداشم : خدایا این شادی رو از ما نگیر !!!
من : میدونم سر راهیم …
بابام رو دیدم که با یه کاغذ داشت میرفت بیرون …
بهش گفتم کجا میری ؟ گفت :
یه یارویی ماشینش رو پارک کرده جلو در خونه میخوام براش یاداشت بنویسم !
بعد چند دقیقه برگشته میگم چی نوشتی ؟ تندی که نکردی ؟
میگه : نه کاغذ رو سفید گذاشتم که بدونه میتونستم بهش چیزی بگم،
ولی نگفتم شاید اصلاح بشه . . .
دختر داییم دانشگاه ، رشته من قبول شده ؛ زنگ زده میگه : یه سوال تخصصی دارم !
گفتم خب بپرس !
میگه ریاضی ۱ دفتر چن برگ میخواد ؟؟؟
با داداشم رفتیم بوتیک اون جنسی که می خواستم نبود ؛
به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم برمیگردیم …
دادشم برگشته به فروشنده میگه :
دروغ میگه از صبح به ده نفر دیگه هم همینو گفته ، شما منتظر ما نباشین...
ای بابا فک و فامیله داریم؟!
“شهلا تو فقط منو درک میکنی ، آخه من این همه درسو چجوری بخونم ؟”
خواهرم خطاب به قورباغه ی عروسکیمون شهلا …
فک و فامیه داریم؟!
خواهر زادم (پنج سالشه) بهم میگه : دلم برات تنگ شده …
ازش می پرسم : دلت برای من تنگ شده یا موبایلم ؟
میگه : هم موبایلت هم کامپیوترت !!!
دیروز داشت از چشام آب میومد ؛
خواهرم با اعتماد به نفس کامل میگه : چشات آب ریزش بینی داره ؟
فک و فامیله داریم؟!
به مامانم میگم شام چی داریم ؟
میگه یه غذای خارجی !
میگم اسمش چیه ؟
میگه اگ !
همون تخم مرغ منظورشه …